دیشب شیشه ام کشیده بودم همچین خوابی نمیدیدم، خوابم ترکیب شهرزاد و یانگوم بود، بعد اینکه یانگوم درای قصر توی آسمون رو باز کرده بود پرت شده بود وسط حیاط پدرشوهر شهرزاد، شهاب حسینی وارد صحنه شد.
یک چیزی از یکی شنیدم هنوز تو ذهنمه نمیدونم چرا اینطوری موند، گفتم چطوری اینقدر پولدارن و وایبای خوبی دارن؟ گفت اونا اینقدر پولدارن که میتونن وایبشون رو بخرن.
فرقی نداره اصلا چقدر آدم مهمیای هستین توی زندگیم، بنده هیچ تمایلی، هیچ علاقه ای، اصلا و ابدا، به شنیدن بحث هایی مثل اینکه شکلی آن دراگین، اون تایم چیکار کردین، یا اصلا به چی معتادی، سیگارت فلان، توی فلان پارتی کدوم خری چه گوهی خورده یا تو چه شکری خوردی، ندارم، نکنین این کار رو با من و واسم تعریف نکنین، باهام آلمانی حرف بزنین ولی این نه، مرسی.
عزیزم پس کی میخوای بیای؟ من کلی اهنگ رو واسه هیچ کس نفرستادم تا وقتی تو اومدی تو زندگیم واست بفرستم.
البته اگه برای از دست دادن اون آدم سمی گریه کردی و صورتت شبیه کدو تنبل شد رو من گردن نمیگیرم.
هیچی تو کون نرو تر از آدمایی که فکر میکنن خیلی کیوت، ملوس، دوست داشتنی و خواستنی هستن و زور میزنن رولش رو بازی کنن نیست.